جوان 34 ساله ای كه ماه بنی هاشم شد
آبی طرح جوان 34 ساله ای كه ماه بنی هاشم شد
در احادیث و روایات تاریخی آمده است كه ابوالفضل العباس 35 فضیلت و ویژگی دارد كه تازه به ما می فهماند كه ابوالفضل العباس كیست.
امیرالمومنین(ع) به ابوالفضل العباس فرمود، من در قیامت به تو می نازم و این در حالی است كه كه همه ما شیعیان وقتی می خواهیم به شخصیتی افتخار كنیم می گوییم به علی نازیم، اما امیرمومنان(ع) به ابوالفضل العباس می فرماید، من در روز قیامت به تو می نازم. شخصیت ابوالفضل العباس در گفت وگو با دكتر سنگری
دكتر محمدرضا سنگری، محقق تاریخ اسلام در گفت وگویی به تشریخ این شخصیت پرده است. نویسنده و پژوهشگر مسائل دینی، اظهار داشت: امروز بسیاری از سادات در كشور و حتی سادات در كاشان از نسل ابوالفضل العباس هستند بدون اینكه خودشان از آن اطلاع داشته باشند.
سنگری در ادامه، توصیف ابوالفضل العباس از زبان خودش را سومین چهره ترسیم شده از حضرت اعلام كرد و ادامه داد: 27 بیت شعر از ابوالفضل العباس داریم كه حضرت در این ادبیات خودش را معرفی كرده است.
وی اضافه كرد: ابوالفضل العباس در صحرای كربلا و در روز عاشورا 16 بار به میدان می رود و هر موقع مشكلی پیش می آمده و تنگناهایی وجود داشته است، اسب ابوالفضل العباس مانند اورژانس عمل می كرده است.
نویسنده و پژوهشگر مسائل دینی در ادامه به زندگی عادی و خانوادگی امام حسین(ع) نیز اشاره كرده و با بیان اینكه همه امام حسین(ع) را به یك روز عاشورا می شناسند، یادآور شد: امام حسین 19 هزار و 999 روز در دنیا زندگی كرده است كه تنها یك روز آن كه عاشورا است برای ما بیان می شود و از 19 هزار و 998 روز دیگر كمتر سخن به میان آمده است.
وی اضافه كرد: همه ما اباعبدالله الحسین(ع) را از اینكه مظهر شجاعت بوده است می شناسیم اما ایشان به همین اندازه در خانواده نسبت به همسرش محبت داشته است به طوریكه به همسرش می گوید، به جان تو قسم من این خانه را دوست دارم چون تو در این خانه هستی و هرچه خریدیم بهتری آن را برای تو جدا كردم و هركس می خواهد مرا به دلیل محبت به خانواده ام سرزنش كند اشكالی ندارد.
سنگری در ادامه با اشاره به اینكه امام حسین(ع) در كربلا 62 خیمه داشت كه برخی خانوادگی، برخی انفرادی، برخی خانوادگی، برخی تداركات بود، اظهار داشت: در كربلا خیمه شصت و سومی نیز وجود داست كه آن خیمه درسهای امام حسین(ع) بود كه بُعد آموزشی امام حسین(ع) بیان نشده است.
زندگانی حكمت آمیز و غرور آفرین پیشوایان معصوم علیهم السلام و فرزندان برومندشان، سرشار از نكات عالی و آموزنده در جهت الگوگیری از شخصیت كامل و بارز آنان بوده و هم درسهای تربیتی آنان نسبت به فرزندان خویش، در تمامی زمینه های اخلاقی و رفتاری، سرمشق كاملی برای تشنگان زلال معرفت و پناهگاه استواری برای دوستداران فرهنگ متعالی خاندان عصمت علیهم السلام و بخصوص برای نسل جوان، خواهد بود. زندگانی پرخیر و بركت خاندان علیهم السلام در بردارنده دو اصل استوار «حماسه و عرفان» است و پرداختن به بُعد حماسی و عرفانی زندگانی آنان و فرزندانشان كه در معرض پرورش و تربیت ناب اسلامی قرار داشته اند، برای عامه مردم و بویژه جوانان، جذّاب و گام مؤثری در عرصه تبلیغ دینی خواهد بود.
زندگانی حضرت عباس پیش از عاشورا
در این نوشتار تلاش داریم با بررسی زندگانی حضرت عباس ضد السلام پیش از رویداد روز دهم محرم سال 61 هجری، با نگاهی به فعالیتهای دوران نوجوانی و شركت وی در جنگها، چهره روشن تری از ابعاد حماسی شخصیت آن حضرت را به تصویر كشد.
ولادت و نامگذاری داستان شجاعت و صلابت عباس ضد السلام مدتها پیش از ولادت او، از آن روزی شروع شد كه امیرالمؤمنین ضد السلام از برادرش عقیل خواست تا برای او زنی برگزیند كه ثمره ازدواجشان، فرزندانی شجاع و برومند در دفاع از دین و كیان ولایت باشد.(2) او هم «فاطمه» دختر «حزام بن خالد بن ربیعه» را برای همسری مولای خویش برگزید كه بعدها «ام البنین» خوانده شد. این پیوند در سحرگاه جمعه، چهارمین روز شعبان المبارك سال 26 هجری به بار نشست.(3) خاستگاه تربیتی عباس ضد السلام در گستره ای چشم به جهان گشود كه رایحه دل انگیز وحی، فضای آن را آكنده بود و در دامان مردی سترگ پرورش یافت كه بر كرانه های تاریخ ایستاده بود. در خانه ای رشد كرد كه از زیور و زینتهای دنیایی تهی، اما از نور ایمان سرشار بود؛ خانه ای گلین با دری چوبی كه یادگار خانه داری زهرا علیهاالسلام بود؛ خانه ای كه دهلیز آن كانون خاطراتی تلخ و جانكاه برای علی ضد السلام بود و شاید با هر رفت و برگشت از آن، تلخی داغی سترگ، گلویش را می فشرد؛ داغ زهرا ضد السلام و دهلیزخانه یادگاری بود از شجاعت و شهامت زنی در دفاع از امامت تا پای جان. پیداست كه عباس ضد السلام هم از همان آغاز و در همان خانه با مفهوم ستیز با ظلم آشنا شده است و از همانجا زمینه های ایستادگی و جانفشانی در راه حق در او به وجود آمده است. در محضر پدری كه پدر یتیمان بود و غمخوار و همزبان غریبان؛ پدری كه لقمه های اشك آلود را با دست خود در كام یتیمان می گذاشت و 25 سال، و هر روز ثمره دسترنج خویش را با نیازمندان تقسیم می كرد. پدری كه افسار دنیا را رها كرده بود و از هر تعلق وارسته و از هر كاستی پیراسته بود. مردی كه مدال سالها پیكار در ركاب رسول خدا صلی الله ضد و آله را به گردن آویخته بود و بتهای جاهلیت را شكسته و خیبرهای الحاد را در هم نوردیده و فتح كرده بود و در دامان مادری كه انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا دم مرگ از یاد نبرد و آن را بُن مایه تربیت فرزندان برومندش قرارداد؛ او كه از همان آغاز فرزندان خویش را بلاگردان فرزندان فاطمه علیهاالسلام خواست و بعد از شهادت شوهر مظلومش، علی ضد السلام، هیچگاه در حباله مردی دیگر قرار نگرفت.(5)
كودكی و نوجوانی تاریخ گویای آن می باشد كه امیرالمؤمنین ضد السلام همّ فراوانی در خصوص تربیت فرزندان خود مبذول می داشتند و عباس ضد السلام را افزون بر تربیت در جنبه های روحی و اخلاقی از نظر جسمانی هم مورد تربیت و پرورش قرار می دادند تا جایی كه از تناسب اندام و ورزیدگی اعضای او، به خوبی توانایی و آمادگی بالای جسمانی او فهمیده می شد. علاوه بر خصوصیات وراثتی كه عباس ضد السلام از پدرش به ارث برده بود، فعالیتهای روزانه، اعم از كمك به پدر در آبیاری نخلستانها و جاری ساختن نهرها و حفر چاهها و هم بازیهای نوجوانانه بر تقویت قوای جسمانی او می افزود. همچون بازیهایی كه در دوران كودكی و نوجوانی عباس ضد السلام بین كودكان و نوجوانان رایج بود، بازی ای به نام «مداحی»(6) بود كه تا اندازه ای شبیه به ورزش گلف می باشد و در ایران زمین به «چوگان» شهرت داشته است. در این بازی كه به دو گونه سواره یا پیاده امكان پذیر بود، افراد با چوبی كه در دست داشتند، تلاش می كردند تا گوی را از دست حریف بیرون آورده، به چاله ای بیندازند كه متعلق به طرف مقابل است. این گونه سرگرمیها نقش مهمی در چالاكی و ورزیدگی كودكان داشت. افزون بر آن نگاشته اند كه امیرالمؤمنین ضد السلام به سفارش های پیامبر صلی الله ضد و آله در خصوص ورزش جوانان و نوجوانان، اعم از سواركاری، تیراندازی، كشتی و شنا جامه عمل می پوشانید و خود شخصا، فنون نظامی را به عباس ضد السلام فرا می آموخت كه این مورد هم گام مؤثر و موثری در پرورشهای جسمانی عباس ضد السلام به شمار می رفت.
نخستین بارقه های جنگاوری به حق، امیرالمؤمنین ضد السلام بیشترین سهم را در این بروز و اتصاف این خصوصیت برجسته و كارآمد روحی در عباس ضد السلام بر عهده داشت و تیزبینی امیرالمؤمنین ضد السلام در پرورش عباس ضد السلام، از او چنان قهرمان نام آوری در جنگهای مختلف ساخته بود كه شجاعت و شهامت او، نام علی ضد السلام را در كربلا زنده كرد. روایت شده است كه امیرالمؤمنین ضد السلام روزی در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بود. در این لحظه، مرد عربی در آستانه درب مسجد ایستاد، از مركب خود پیاده شد و صندوقی را كه همراه آورده بود، از روی اسب برداشت و داخل مسجد آورد. به حاضران سلام كرد و نزدیك آمد و دست علی ضد السلام را بوسید و اظهار داشت: مولای من! برای شما هدیه ای آورده ام و صندوقچه را پیش روی امام نهاد. امام در صندوقچه را باز كرد. شمشیری آب دیده در آن بود. در همین لحظه، عباس ضد السلام كه نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام كرد و در گوشه ای ایستاد و به شمشیری كه در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین ضد السلام متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس ضد السلام اظهار داشت: آری! امیرالمؤمنین ضد السلام فرمود: جلوتر بیا! عباس ضد السلام پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه می گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا می بینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می كند تا اینكه دو دستش قطع می گردد....(7) شركت در جنگها، نمونه های بارزی از شجاعت شاید نخستین تجربه حضور عباس در صحنه سیاسی، شركت وی در جنگ جمل بوده است؛ اما از تلاشهای وی در این جنگ، اسناد چندان معتبری در دست نیست. احتمال آن می رود كه كم سن و سال بودن این نوجوان تلاشگر، سبب شده تا فعالیتهای او از حافظه تاریخ پاك شود؛ اما حضور پررنگ وی در جنگ صفین، برگ زرینی بر كتاب نام آوری او افزوده است. در این مجال به بررسی گوشه هایی از اخبار این جنگ پرداخته می گردد.
1. آب رسانی، تجربه پیشین بعد از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شكست دادن امیرالمؤمنین ضد السلام عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب راه فرات نمود و «ابوالاعور اسلمی» را بدان گمارد. سپاهیان خسته و تشنه امیرالمؤمنین ضد السلام وقتی به صفین می رسند، آب را به روی خود بسته می بینند. تشنگی بیش از اندازه سپاه، امیرالمؤمنین ضد السلام را بر آن می دارد تا عده ای را به فرماندهی «صعصعة بن صوحان» و «شبث بن ربعی» برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله می كنند و آب می آورند.(8) در این یورش امام حسین ضد السلام و اباالفضل العباس ضد السلام هم شركت داشتند و مالك اشتر این گروه را هدایت می نمود.(9) گرد و غبار صورتم را پوشانیده بود، نزد پدر بازگشتم...»(10)
اهتمام امیرالمؤمنین ضد السلام در تقویت روحیه جنگاوری در جریان آزادسازی فرات توسط لشكریان امیرالمؤمنین ضد السلام، مردی تنومند و قوی هیكل به نام «كُرَیْب بن ابرهة» از قبیله «ذی یزن» از صفوف لشكریان معاویه برای هماورد طلبی جدا شد. در مورد قدرت بدنی بالای او نگاشته اند كه وی یك سكه نقره را بین دو انگشت شست و سبابه خود چنان می مالید كه نوشته های روی سكه ناپدید می شد.(11) او خویش را برای مبارزه با امیرالمؤمنین ضد السلام آماده می سازد. معاویه برای تحریك روحیه جنگی او می گوید: علی ضد السلام با تمام نیرو می جنگد [و جنگجویی سترگ است [و هر كس را یارای مبارزه با او نیست. [آیا توان رویارویی با او را داری؟]. كریب پاسخ می دهد: من [باكی ندارم و] با او مبارزه می كنم. نزدیك آمد و امیرالمؤمنین ضد السلام را برای مبارزه صدا زد. یكی از پیش مرگان مولا علی ضد السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبیدی» پیش آمد. كریب پرسید: كیستی؟ اظهار داشت: هماوردی برای تو! كریب بعد از لحظاتی جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فریاد زد: یا شجاع ترین شما با من مبارزه كند، یا علی ضد السلام بیاید. «شرحبیل بن بكر» و بعد از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسیدند. امیرالمؤمنین ضد السلام كه این شكستهای پی درپی را سبب از دست رفتن روحیه جنگ در افراد خود و سرخوردگی یاران خود می دید، دست به اقدامی عجیب زد. او فرزند رشید خود عباس ضد السلام را كه در آن زمان علی رغم سن كم جنگجویی كامل و تمام عیار به نظر می رسید، (12) فراخواند و به او دستور داد كه اسب، زره و تجهیزات نظامی خویش را با او عوض كند و در جای امیرالمؤمنین ضد السلام در قلب لشكر بماند و خود لباس جنگ عباس ضد السلام را پوشید و بر اسب او سوار شد و در مبارزه ای كوتاه اما پر تب و تاب، كریب را به هلاكت رساند... و به سمت لشكر بازگشت و سپس محمد بن حنفیه را بالای نعش كریب فرستاد تا با خونخواهان كریب مبارزه كند.(13)
(14) اما نكته دیگری كه فهمیده می گردد این است كه با عنایت به قوت داستان از جهت نقل تاریخی، تناسب اندام عباس ضد السلام چندان تفاوتی با پدر نداشته كه امام می توانسته بالاپوش و كلاهخود فرزند جوان یا نوجوان خویش را بر تن نماید. از همین جا می توان به بعضی از پندارهای باطل كه در بعضی اذهان وجود دارد، پاسخ اظهار داشت كه واقعا حضرت عباس ضد السلام از نظر جسمانی با سایر افراد تفاوت داشته است و علی رغم اینكه برخی تنومند بودن عباس ضد السلام و یا حتی رسیدن زانوان او تا نزدیك گوشهای مركب را انكار كرده و جزو تحریفات واقعه عاشورا می پندارند، حقیقتی تاریخی به حساب می آید. اگر تاریخ گواه بر وجود افراد درشت اندامی چون كریب با شرحی كه در توانایی او گفته شد، در لشكر معاویه بوده باشد، به هیچ وجه بعید نیست كه در سپاه اسلام هم افرادی نظیر عباس ضد السلام وجود داشته باشند؛ چون كه او فرزند كسی است كه درب قلعه خیبر را از جا كند و خیلی از قهرمانان عرب را در نوجوانی به هلاكت رساند؛ آن سان كه خود می فرماید: «من در نوجوانی بزرگان عرب را به خاك افكندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مُضَر» را در هم شكستم....»(15)
3. درخشش در جنگ صفین در صفحات دیگری از تاریخ این جنگ طولانی و بزرگ كه منشأ پیدایش خیلی از جریانهای فكری و عقیدتی در پایگاههای اعتقادی مسلمانان بود، به خاطره جالب و شگفت انگیز دیگری از درخشش حضرت عباس ضد السلام بر می خوریم. این گونه نگاشته اند: در گرماگرم نبرد صفین، جوانی از صفوف سپاه اسلام جدا شد كه نقابی بر چهره داشت. جلو آمد و نقاب از چهره اش برداشت، هنوز چندان مو بر چهره اش نروییده بود، اما صلابت از سیمای تابناكش خوانده می شد. سنّش را حدود هفده سال تخمین زده اند. مقابل لشكر معاویه آمد و با نهیبی آتشین مبارز خواست. معاویه به «ابوشعثاء» كه جنگجویی قوی در لشكرش بود، رو كرد و به او دستور داد تا با وی مبارزه كند. ابوشعثاء با تندی به معاویه پاسخ اظهار داشت: مردم شام مرا با هزار سواره نظام برابر می دانند [اما تو می خواهی مرا به جنگ نوجوانی بفرستی؟] آن گاه به یكی از فرزندان خود دستور داد تا به جنگ حضرت برود. بعد از لحظاتی نبرد، عباس ضد السلام او رادر خون خود غلطاند. گرد و غبار جنگ كه فرو نشست، ابوشعثاء با نهایت تعجب دید كه فرزندش در خاك و خون می غلطد. او هفت فرزند داشت. فرزند دیگر خویش را روانه كرد، اما نتیجه تغییری ننمود تا جایی كه همگی فرزندان خویش را به نوبت به جنگ با او می فرستاد، اما آن نوجوان دلیر همگی آنان را به هلاكت می رساند. در انتها ابوشعثاء كه آبروی خود و پیشینه جنگاوری خانواده اش را بر باد رفته می دید، به جنگ با او شتافت، اما حضرت او را هم به هلاكت رساند، به گونه ای كه دیگر كسی جرأت بر مبارزه با او به خود نمی داد و تعجب و شگفتی اصحاب امیرالمؤمنین ضد السلام هم برانگیخته شده بود. هنگامی كه به لشكرگاه خود بازگشت، امیرالمؤمنین ضد السلام نقاب از چهره فرزند رشیدش برداشت و غبار از چهره او سترد....(16)
دوشادوش امام حسن ضد السلام دوران سراسر رنج امیرالمؤمنین ضد السلام در سحرگاه شب 21 رمضان، سال 40 هجری به آخر رسید. امام پیش از شهادت به فرزند برومندش، عباس ضد السلام سفارش های فراوانی در خصوص یاری رساندن به برادران معصوم و امامان او بخصوص امام حسین ضد السلام نمود. و در شب شهادتش، عباس ضد السلام را به سینه چسبانید و به او فرمود: پسرم! بزودی چشمم به دیدار تو در روز قیامت روشن می گردد. به خاطر داشته باش كه در روز عاشورا به جای من، فرزندم حسین ضد السلام را یاری كنی.(17) و این گونه از او پیمانی ستاند كه هیچگاه از رهبری برادران خود تخطی نكند و همواره دوشادوش آنان به احیای تكالیف الهی و سنت نبوی صلی الله ضد و آله در جامعه بپردازد. وی در جریان توطئه صلحی كه از جانب معاویه به امام مجتبی ضد السلام تحمیل شد، همواره موضعی موافق با امام و برادر معصوم و مظلوم خویش اتخاذ نمود، تا آنجا كه حتی بعضی از دوستان هم از اطراف امام متواری شدند و نوشته اند «سلیمان بن صرد خزاعی» كه بعد از قیام امام حسین ضد السلام قیام توابین را سازماندهی كرد واز یاران و دوستان امام علی ضد السلام به شمار می رفت، بعد از انعقاد صلح، روزی امام مجتبی ضد السلام را «مُذِلُّ المؤمنین» خطاب نمود؛(18) اما با این حال شرائط نابسامان، حضرت عباس ضد السلام دست از پیمان خود با برادران و میثاقی كه با پدرش، علی ضد السلام در شب شهادت او بسته بود، بر نداشت و هیچگاه پیش تر از آنان گام برنداشت و باآنكه صلح هیچگاه با روحیه جنگاوری و رشادت او سازگار نبود، اما ترجیح می داد اصل پیرویِ بی چون و چرا از امام بر حق خویش را به كار بندد و سكوت نماید. در این اوضاع نابهنجار حتی یك مورد در تاریخ نمی یابیم كه او علی رغم عملكرد برخی دوستان، امام خویش را از روی خیرخواهی و پنددهی مورد خطاب قرار دهد. این گونه است كه در آغاز زیارت نامه ایشان كه از امام صادق ضد السلام وارد شده است، می خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّها الْعَبْدُ الصّالِحُ، اَلْمُطیعُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاِءَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلّی اللّه ُ عَلَیْهِمْ وَسَلَّمَ؛(19) درود خدا بر تو ای بنده نیكوكار و فرمانبردار خدا و پیامبر خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین كه درود و سلام خدا بر آنها باد!» البته اوضاع درونی و بیرونی جامعه هیچگاه از دیدگان بیدار او پنهان نبود و او هوشیارانه به وظائف خود عمل می كرد. بعد از بازگشت امام مجتبی ضد السلام به مدینه، عباس ضد السلام در كنار امام به دستگیری از نیازمندان پرداخت و هدایای كریمانه برادر خویش را بین مردم تقسیم می كرد. وی در این دوران لقب «باب الحوائج» یافت(20) و وسیله دستگیری و پشتیبانی از محرومین جامعه گردید. وی در تمام این دوران در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش كوتاهی نكرد، تا آن زمان كه دسیسه پسر ابوسفیان، امام را در آرامشی ابدی، در جوار رحمت الهی سكنا داد. آری، به آن هم بسنده نكردند و بدن مسموم او را آماج تیرهای كینه توزی خود قرار دادند. آنجا بود كه كاسه صبر عباس ضد السلام لبریز شد و غیرت حیدری اش به جوش آمد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین ضد السلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهی اشك آلود، برادر غیور خودرا باز هم دعوت به صبر نمود.(21)
یار وفادار امام حسین ضد السلام معاویه در آخرین روزهای زندگی خود به پسرش یزید سفارش كرد: «من رنج بار بستن و كوچیدن را از تو برداشتم. كارها را برایت هموار كردم. دشمنان را برایت رام نمودم و بزرگان عرب را فرمانبردار تو ساختم. اهل شام را منظور دار كه اصل وریشه تو هستند. هر كس از آنان نزد تو آمد، او را گرامی بدار و هر كس هم نیامد، احوالش را بپرس... من نمی ترسم كه كسانی با تو در حكومت نزاع كنند، به جز چهار نفر: حسین بن علی ضد السلام، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بكر.... حسین بن علی ضد السلام سرانجام خروج می كند. اگر بر او پیروز شدی، از او درگذر كه حق خویشی دارد و حقش بزرگ و از نزدیكان پیامبر است....»(22) (23)(24) در این میان، حضرت عباس ضد السلام با دقت و تیزبینی فراوان، مسائل و مشكلات سیاسی جامعه را دنبال می كرد و از پشتیبانی امام خود دست بر نمی داشت و هیچگاه وعده های بنی امیه او را از صف حق پرستی جدا نمی ساخت و حمایت بی دریغش را از امام اعلام می داشت. یزید بعد از مرگ معاویه به فرماندار وقت مدینه «ولید بن عقبه» نگاشت: «حسین ضد السلام را احضار كن و بی درنگ از او بیعت بگیر و اگر سر باز زد گردنش را بزن و سرش را برای من بفرست.» ولید با مروان مشورت نمود. مروان كه از دشمنان سرسخت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به شمار می رفت، در پاسخ ولید اظهار داشت: اگر من جای تو بودم گردن او را می زدم. او هیچگاه بیعت نخواهد كرد. سپس امام حسین ضد السلام را احضار كردند. حضرت عباس ضد السلام هم به همراه سی تن از بنی هاشم امام را همراهی نمودند. امام داخل دارالاماره مدینه گردید و بنی هاشم بیرون از دارالاماره منتظر فرمان امام شدند و ولید از امام خواست تا با یزید بیعت نماید؛ اما امام سرباز زد و فرمود: «بیعت به گونه پنهانی چندان درست نیست. بگذار فردا كه همه را برای بیعت حاضر می كنی، مرا هم احضار كن [تا بیعت نمایم]. مروان اظهار داشت: امیر! عذر او را نپذیر! اگر بیعت نمی كند گردنش را بزن. امام برآشفت و فرمود: «وای بر تو ای پسر زن آبی چشم! تو دستور می دهی كه گردن مرا بزنند! به خدا كه دروغ گفتی و بزرگ تر از دهانت سخن راندی.»(25)
(26) منابع: 1. ترجمه: چهره دشمن از ترس مرگ در هم كشیده شده بود؛ در حالیكه عباس ضد السلام در بین آنان خندان بود و لبخند به چهره داشت. اگر قضا[ی الهی] نبود، هستی را با شمشیرش نابود می كرد؛ اما هر آنچه پروردگار بخواهد و فرمان دهد، همان خواهد شد. 2. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، مكتبة بصیرتی، 1405 ق.، ص 332. 3. اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق.، ج7، ص429. 4. خصائص العباسیة، محمدابراهیم كلباسی، مؤسسة انتشارات خامه، 1408 ق.، صص 119 و 120. 5. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.، ج42، ص92. 6. نگرشی تحلیلی به زندگانی امام حسین ضد السلام، عباس محمود عقاد، برگردان: مسعود انصاری، تهران، نشر پردیس، 1380 ش.، ص57. 7. مولد العباس بن علی ضد السلام، محمدعلی ناصری، قم، انتشارات شریف الرضی، 1372 ش، صص61 و 62. 8. نگرشی تحلیلی به زندگانی حضرت عباس ضد السلام، ابوالفضل هادی منش، قم، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1381 ش.، ص47، به نقل از تذكرة الشهداء، ص255. 9. معالی السبطین، محمدمهدی حائری مازندرانی، بیروت، مؤسسة النعمان، بی تا، ج2، ص437؛ العباس، ص153. 10. العباس ضد السلام، عبدالرزاق مقرم، نجف، مطبعة الحیدریة، بی تا، ص88. 11. المناقب، احمدبن محمدالمكی الخوارزمی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1411 ق.، ص227؛ العباس، ص154. 12. همان. 13. همان، ص228. 14. همان. 15. نهج البلاغه، دشتی، خطبه 192، ص398. 16. العباس ضد السلام، ص153؛ كبریت الاحمر، محمدباقر بیرجندی، تهران، كتابفروشی اسلامیه، 1377 ق.، ص385. 17. معالی السبطین، محمدمهدی حائری مازندرانی، بیروت، مؤسسة النعمان، بی تا، ج1، ص454. 18. الامامة والسیاسة، عبداللّه بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، برگردان: ناصر طباطبایی، تهران، انتشارات ققنوس، 1379 ش.، ص188. 19. كامل الزیارات، جعفربن محمد بن جعفر بن قولویه القمی، بیروت، دارالسرور، 1418 ق.، ص441. 20. مولد العباس بن علی علیهماالسلام، ص74. 21. العباس ضد السلام، ص156؛ العباس بن علی علیهماالسلام، رائد الكرامة و الفداء فی الاسلام، باقر شریف قرشی، بیروت، دارالكتاب الاسلامی، 1411ق.، ص112. 22. نفس المهموم، عباس قمی، قم، مكتبة بصیرتی، 1405 ق.، ص66. 23. بحارالانوار، ج44، ص326. 24. همان. 25. تاریخ الطبری، محمد بن جریر الطبری، بیروت، مؤسسه عزالدین، 1407 ق.، ج3، ص172؛ الملهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، قم، انتشارات اسوه، 1404 ق.، ص98. 26. مناقب آل ابی طالب، ابوجعفر محمد بن علی بن شهرآشوب السروی المازندرانی، بیروت، دارالاضواء، بی تا، ج4، ص88. /6262
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب